معلم شهید

وبلاگ جامع شهید مرتضی مطهری

معلم شهید

وبلاگ جامع شهید مرتضی مطهری

بایگانی

نیاز به دین از نگاه شهید مطهّری- قسمت اول

دوشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۸:۱۸ ب.ظ


مقدمه

دین بزرگ ترین موهبت الهی به بشر است. گرچه در علم منطق، انسان را به «حیوان ناطق» تعریف می کنند، اما برخی از متفکران انسان را «حیوان دیندار» نیز نامیده اند...


دین از روز اول خلقت بشر، همراه او بوده و نخستین انسان آفریده شده نخستین پیامبر خدا نیز بوده است. به لحاظ مطالعات تجربی نیز در طول و عرض تاریخ و جغرافیا، هرگز جامعه انسانی بدون دین مشاهده نشده است. این خود نشانگر آن است که هم دین با تولّد انسان متولّد شده و هم همیشه انسان خود را با دین معرفی کرده است.

 

·        دین

دین این موهبت عظیم در اختیار بشر قرار داده شده است، عقل حکم می کند که از ارزشمندترین هدیه الهی، عالی ترین بهره برداری صورت گیرد و چون بهره برداری از هر چیز متوقّف بر شناخت آن است، اگر انسان تمام سرمایه خود را در مسیر شناخت دین مصرف نماید به بیراهه نرفته است.

گرچه امروزه «دین» تعاریف بسیار متفاوت و احیاناً متعارضی پیدا کرده است و انواع دین، اعم از حق و باطل، محرَّف و غیرمحرّف، زمینی و آسمانی به بازار آشفته زندگی بشر عرضه می شود، اما باز هم راه شناخت دین حقیقی و این موهبت الهی باز است. بنابراین، اگر کسی به دنبال ارزشمندترین گوهر هستی و اساسی ترین کالای مورد نیاز بشر است، راه های تحقیق به روی او باز است.


این نوشتار به دنبال آن است که این گوهر خلقت و موهبت عظیم الهی را تعریف، سپس نیاز بشر را بدان بنماید تا مسیر عمل به آن نیز هموار گردد. همان گونه که امیرمؤمنان(علیه السلام) فرمودند: «ایها الناس، اعلموا انّ کمال الدین طلب العلم و العمل به.»


دین: واژه «دین» به لحاظ لغوی به معنای جزا و پاداش و مجازات است. اما به لحاظ اصطلاحی، شاید نتوان برای آن تعریفی ارائه داد که همگان بر آن متفق القول باشند; زیرا نگاه های متنوّع و متفاوتی به این واژه شده است، آن گونه که گاهی زاویه دید محققان نه تنها مغایر، بلکه متناقض بوده و طبیعی است که نتوان امور متناقض را در تعریف واحد جمع کرد. بنابراین، در اینجا، تعریف دین موردنظر، که درصدد بررسی نیاز انسان به آن هستیم، ارائه می شود: دین عبارت است از: یک سلسله معارف علمی که معارفی عملی به دنبال دارد، و جامع همه آن معارف یک کلمه است و آن عبارت است از: «اعتقادات».

بر اساس این تعریف، دین مجموعه ای است از: اعتقادات و دستورات عملی. اعتقادات آن درباره آفریننده جهان و امور مربوط به آن مثل ویژگی های آفریننده می شود، دستورالعمل های آن هم لوازم عملی آن اعتقادات است که ممکن است دستوراتی فقهی، حقوقی، اجتماعی، اخلاقی، عرفانی و سیاسی باشد.

·        عناصر دین

با عنایت به تعریف دین می توان گفت: دین دارای دو پایه، دو جزء یا دو بخش است: 1. اعتقادات; 2. لوازم عملی و دستورالعمل ها. طبیعی است که چون دستورالعمل ها مبتنی بر اعتقادات هستند، اعتقادات حالتی اصلی و زیربنایی خواهند داشت و دستورالعمل ها حالتی فرعی و روبنایی.


بنابراین، «دیندار» به کسی گفته می شود که این حقیقت را بپذیرد. پس باید حساب دین را از دین داران جدا کرد; یعنی دین حقیقتی است که درجه و مرتبه ندارد، ولی کسانی که این حقیقت را می پذیرند در عمل کردن بر اساس این حقیقت، دارای مرتبه و درجه هستند. به عبارت دیگر، ممکن است کسی دین را بپذیرد ولی بر اساس آن عمل نکند; مثلا، به خدا ایمان داشته باشد، اما در عمل، نماز نخواند یا دروغ بگوید.

حتی کسانی هم که عملا ملتزم به دین هستند درجات و مراتب متفاوتی دارند. بعضی از آنها صرفاً به ظواهر مقیّدند، اما برخی دیگر به لوازم متوسط اعتقادات خود نیز پایبند هستند، و برخی حتی به لوازم بعید اعتقادت خود

 

·        نیاز به دین

چون هم خود انسان می خواهد و هم از او خواسته شده است که در پی سعادت باشد و راه رسیدن به این سعادت هم ارتباط داشتن با عالم بالاست و چون عموم انسان ها توان ارتباط برقرار کردن با عالم ملکوت را ندارند، پس باید کسی وجود داشته باشد که این برنامه سعادت را از عالم بالا برای بشر به ارمغان آورد.

گاهی نیز منظور از «نیاز به دین»، نیاز به چیزی است که دارای کارکردهای مفیدی برای زندگی فردی یا اجتماعی انسان است. در این رویکرد، دین داری و فواید مادی و دنیوی آن مثل وحدت بخش بودن و آرام بخش بودن مطالعه می شود. دانشمندان علوم روان شناسی، جامعه شناسی و مردم شناسی معمولا دین را با این رویکرد مطالعه می کنند و منشأ روانی یا اجتماعی گرایش به دین را بررسی می نمایند و سعی می کنند برای دین و گرایش

انسان ها به آن کارکردهایی بیان کنند تا مشخص نمایند که انسان در زندگی فردی یا اجتماعی خود، به چیزی نیاز دارد که آن را از طریق دین به دست خواهد آورد و در واقع، از دین نتیجه عملی و عینی و مادی آن را می خواهند.

 

گرچه دین هم کارکردهای اخروی دارد و هم کارکردهای دنیوی (اعم از فردی و اجتماعی)، اما این نوشتار بر مهم ترین کارکرد دین، که تأمین سعادت بشر است، تکیه دارد و به کارکردهای دیگر آن نمی پردازد. منظور از سعادت بشر در این مقال، برخورداری انسان از زندگی ابدی بدون رنج می باشد. بنابراین، در پی اثبات ضرورت برنامه ای است که از عالم بالا برای سعادت بشر آمده. البته این برنامه با وسیله ای به نام «وحی» نازل می شود که در پی اثبات ضرورت آن نیست. پس نیاز به اصل دین با نیاز به نبوّت تفاوت جزئی دارد.

شهید مطهّری این تفاوت را چنین بیان می کنند:

«وحی» تلقّی و دریافت راهنمایی است از راه اتصالضمیر به غیبت و ملکوت. نبی وسیله ارتباطی است میان سایر انسان ها و جهان دیگر و در حقیقت، پلی است میان جهان انسان ها و جهان غیب. نبوّت معلول نیازمندی بشر به پیام الهی است.


·        قلمرو اجتماعی دین

باید دقت کنیم و همه زوایای بحث را بکاوییم که چرا از این مقوله در گذشته کم تر سخن رفته, یا اگر رفته به این گستردگی نبوده و نیاز, چنین گسترده و پردامنه احساس نمی شده است.

 

پاسخ را باید در رشد علوم, بویژه علوم تجربی و نگرش کارکرد گرایانه به دین جست وجو کرد. در گذشته نگرش انسانها به دین, نگرشی حقّ جویانه و پرسشها از درستی و نادرستی آن بوده است, ولی در دنیای امروز, نگرش به دین, نگرشی کارکردگرایانه و سودجویانه است. پرسشها نیز, با عنوان: (انتظار بشر از دین) از آثار و منافع آن است.

 

هر چند چنین رویکردی به دین, ویژه غرب و فرهنگ دینی مسیحیت است و با فرهنگ دینی اسلام, به هیچ روی, همخوانی ندارد, ولی چون امروزه همان دیدگاهها در جامعه ما به عنوان یک پرسش و شبهه دینی, بلکه به عنوان یک دیدگاه اسلامی طرح می گردد, متفکران اسلامی, بویژه حوزه های علمیه وظیفه دارند به تحلیل و پاسخ گویی عمیق و دقیق آن بپردازند.

 

در جهان مسیحیت, پس از (رنسانس), دو گروه با انگیزه ای متضاد به محدود کردن قلمرو دین, روی آوردند و از (جدایی دین از سیاست) و یا (جدایی دین از شؤون دنیوی) که همان (سکولاریزم) باشد, سخن گفتند:

 

الف. ملحدان, به انگیزه نجات و رهایی از دین, (سکولاریزم) را طرح و ترویج کردند.

 

ب. موحّدان, با انگیزه نجات دین, به آن تن دادند.

 

آنان به انگیزه کنار زدن دین از صحنه حیات اجتماعی و نشر وتثبیت اندیشه های لیبرالیستی, اومانیستی ولائیک, از (سکولاریزم) جانبداری کردند و اینان, از سر دلسوزی و پاسداری از دین, و یا قداست دین (سکولاریزم) را تأیید کردند. هر چند این حرکت در غرب روی داد, ولی کسانی در جهان اسلام و ایران اسلامی از غرب الگو گرفتند و به عرضه دستاوردهای آن دیار پرداختند. پس از انقلاب اسلامی, این اندیشه و هواداران آن منزوی شدند, امّا چندی است که شماری از روشنفکران در داخل و خارج ایران, همصدا با غربیان از (جدایی دین از سیاست) و یا به گونه ای گسترده تر از (جدایی دین از امور دنیوی) سخن می گویند و آن را به عنوان کالایی نو و جدید با لباسهایی رنگارنگ می آرایند و عرضه می دارند, دیدگاه یاد شده, بارهای بار از سوی متفکران اسلامی به بوته نقد و تحلیل گذارده شده است. استاد شهید مطهری, که اکنون سخن از اوست و از کارهای بنیادین و ژرف او, در آثار خود به خوبی این مهمّ را به انجام رسانده است.

 

·        دیدگاه ها

 

متفکران اسلامی, در آثار گوناگون خود, از قلمرو اجتماعی دین, سخن گفته و دخالت دین را در شؤون دنیوی امری روشن و ناشی از طبیعت دین دانسته اند و گفته و نوشته اند: دین اسلام, تنها عهده دار پیوند انسان با خدا و محدود به بیان احکام عبادی و اخلاقی و ثواب و عقاب اُخروی نیست, بلکه برنامه هایی برای اداره جامعه بر محور قسط و عدل و جهت دادن سیاستها براساس عزت و حکمت دارد.

 

سیاست و حکومت, از اساسی ترین و مهم ترین مقوله هایی به شمار می روند که اسلام از آن سخن گفته و درباره چگونگی اجرا و تبلور یافتن آن در عرصه زندگی دستورها و رهنمودهایی داده است.

 

مشروعیت حکومت بستگی به اجرای تک تک این دستورها و رهنمودها دارد و اگر حکومت در چهارچوب این دستورها, حرکت نکند از اعتبار می افتد و اعتبار شرعی نخواهد داشت. انسان در زندگی اجتماعی, همواره نیاز دارد که دین دست او را بگیرد و اموری را که برای هدایت و سعادت اجتماعی او لازم است بنمایاند.

 

متفکران غربی و شماری از روشنفکران در جهان اسلام, بر این پندرند که دین امری قلبی و شخصی است و نمی تواند قلمرو اجتماعی و سیاسی داشته باشد به گمان اینان آموزه های دین, تنها برای پیوند دادن انسان با خدا, هدایت او به سرچشمه های معنوی و آماده سازی او برای حیات اخروی آمده است و کاری به دنیای مردم ندارد و مردم دنیای خود را باید با خرد و تجربه خود اداره کنند.

 

علامه استاد شهید مرتضی مطهری, در آثار گوناگون خود, بارهای بار بر گستردگی قلمرو دین و محدود نبودن آن به امور فردی و عبادی تأکید کرده است, از جمله این فراز که اکنون نقل می کنیم و بسان آن در نوشته های ایشان, بسیار می شود دید:

 

(اسلام … مکتبی است جامع و واقع گرا. در اسلام به همه جوانب نیازهای انسانی ـ اعمّ از دنیایی یا آخرتی, جسمی یا روحی, عقلی و فکری یا احساسی و عاطفی, فردی یا اجتماعی توجّه شده است.)1

 

وی پس از این فراز, آموزه های اسلام را به سه بخش: عقاید, اخلاق و احکام بخش می کند و در تعریف احکام می نویسد:

 

(احکام, یعنی دستورهایی که مربوط است به فعالیتهای خارجی و عینی انسان, اعمّ از فعالیتهای معاشی و معادی, دنیوی و اخروی, فردی و اجتماعی.)2

 

در کتاب (امامت و رهبری)امامت و رهبری را جزو اصول دین به شمار آورده است.3 و به هنگام تحلیل نظام جمهوری اسلامی, از اسلام به عنوان طرحی برای زندگی بشر در همه ابعاد و شؤون آن از جمله حکومت یاد کرده است.4

 

در بسیاری از نوشته های خود, از پیوند ناگسستنی دنیا و آخرت سخن گفته است.5

 

افزون بر این, استاد شهید, در پاره ای از کتابهای خود به نقد و بررسی دیدگاه مقابل نیز پرداخته است.6

 

از جمله در کتاب (نظری به نظام اقتصادی اسلام) می نویسد:

 

(کسانی که فکر می کنند مسائل زندگی از یکدیگر جداست و هر چیزی یک مرز و یک قلمروی خاص دارد و هر گوشه و قسمتی از زندگی بشر به یک شئ بخصوص تعلّق دارد, تعجب و احیانا انکار می کنند که کسی مسأله ای به نام (اقتصاد اسلامی) طرح کند; زیرا به عقیده اینها هر یک از اسلام و اقتصاد یک مسأله جداگانه است. اسلام به عنوان یک دین برای خودش و اقتصاد به عنوان یک علم و یا یک فلسفه برای خودش, اسلام قلمروی دارد و اقتصاد قلمروی دیگر. همچنان که فرهنگ, سیاست, قضاوت و حتی اخلاق هر کدام قلمرو جداگانه از اسلام دارند.

 

بعضی پافراتر نهاده و گفته اند, زندگی به طور کلّی یک مسأله است و دین مسأله دیگر, دین را نباید با مسائل زندگی مخلوط کرد. این اشخاص اشتباه اوّلشان این است که مسائل زندگی را مجرّد فرض می کنند, خیر, زندگی یک واحد و همه شؤونش توأم با یکدیگر است; صلاح و فساد در هریک از شؤون زندگی, در سایر شؤون موثر است. ممکن نیست اجتماعی مثلاً فرهنگ یا سیاست, یا قضاوت یا اخلاق و تربیت و یا اقتصادش فاسد باشد, امّا دینش درست باشد و بالعکس.)7

 

سپس استاد شهید به ریشه یابی موضوع پرداخته که در جای خود بدان اشاره خواهیم کرد.

 

·        پیوند دین با شؤون دنیوی در منابع دینی

 

با نگاهی گذرا به آیات قرآن و روایات رسیده از معصومان در می یابیم که اسلام دینی جامع و کامل است. و برای همه شؤون زندگی انسان قانون و رهنمود دارد. آموزه های حیات بخش اسلام سعادت دنیوی و اخروی همه انسانها را بر می آورد. اسلام, در همه شؤون زندگی انسان: اخلاق, اقتصاد, سیاست, تربیت و… دخالت می کند: جهاد و دفاع, چگونگی برخورد مسلمانان با یکدیگر, همچنین برخورد آنان با کافران, دستور به نیکیها و بازداشتن از بدیها, داوری, حدود, قصاص, دیات, تعزیرات, مبارزه با ستم و ستمگران, زکات, خمس, آموزش و پرورش, اصول حاکم بر برنامه های اقتصادی, تجاری, کشاورزی, بهداشت و… مهم ترین و اساسی ترین بخش از آموزه های اسلام را تشکیل می دهند.

 

امام خمینی, بنیانگذار جمهوری اسلامی, که اسلام را دقیق, عمیق, همه سویه و با همه زوایا و گستره آن می شناخت و دیدگاههای او درنزد همه اسلام شناسان, فقیهان, متکلمان, فیلسوفان و عرفای معاصر, تراز بود و معیار و بر اساس مبانی و به دور از هرگونه تفسیر به رأی و… سیاست و حکومت را جزء جدایی ناپذیر از اسلام می دانست و دین اسلام را دین سیاست و حکومت می شناخت, بر این نظر بود:

 

(نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادی, آن از نسبت صد به یک بیش تر است.)

 

متفکران اسلامی, در آثار گوناگون خود, از قلمرو اجتماعی دین, سخن گفته و دخالت دین را در شؤون دنیوی امری روشن و ناشی از طبیعت دین دانسته اند و گفته و نوشته اند: دین اسلام, تنها عهده دار پیوند انسان با خدا و محدود به بیان احکام عبادی و اخلاقی و ثواب و عقاب اُخروی نیست, بلکه برنامه هایی برای اداره جامعه بر محور قسط و عدل و جهت دادن سیاستها براساس عزت و حکمت دارد.

 

سیاست و حکومت, از اساسی ترین و مهم ترین مقوله هایی به شمار می روند که اسلام از آن سخن گفته و درباره چگونگی اجرا و تبلور یافتن آن در عرصه زندگی دستورها و رهنمودهایی داده است.

 

مشروعیت حکومت بستگی به اجرای تک تک این دستورها و رهنمودها دارد و اگر حکومت در چهارچوب این دستورها, حرکت نکند از اعتبار می افتد و اعتبار شرعی نخواهد داشت. انسان در زندگی اجتماعی, همواره نیاز دارد که دین دست او را بگیرد و اموری را که برای هدایت و سعادت اجتماعی او لازم است بنمایاند.

 

متفکران غربی و شماری از روشنفکران در جهان اسلام, بر این پندرند که دین امری قلبی و شخصی است و نمی تواند قلمرو اجتماعی و سیاسی داشته باشد به گمان اینان آموزه های دین, تنها برای پیوند دادن انسان با خدا, هدایت او به سرچشمه های معنوی و آماده سازی او برای حیات اخروی آمده است و کاری به دنیای مردم ندارد و مردم دنیای خود را باید با خرد و تجربه خود اداره کنند.

 

علامه استاد شهید مرتضی مطهری, در آثار گوناگون خود, بارهای بار بر گستردگی قلمرو دین و محدود نبودن آن به امور فردی و عبادی تأکید کرده است, از جمله این فراز که اکنون نقل می کنیم و بسان آن در نوشته های ایشان, بسیار می شود دید:

 

(اسلام … مکتبی است جامع و واقع گرا. در اسلام به همه جوانب نیازهای انسانی ـ اعمّ از دنیایی یا آخرتی, جسمی یا روحی, عقلی و فکری یا احساسی و عاطفی, فردی یا اجتماعی توجّه شده است.)1

 

وی پس از این فراز, آموزه های اسلام را به سه بخش: عقاید, اخلاق و احکام بخش می کند و در تعریف احکام می نویسد:

 

(احکام, یعنی دستورهایی که مربوط است به فعالیتهای خارجی و عینی انسان, اعمّ از فعالیتهای معاشی و معادی, دنیوی و اخروی, فردی و اجتماعی.)2

 

در کتاب (امامت و رهبری)امامت و رهبری را جزو اصول دین به شمار آورده است.3 و به هنگام تحلیل نظام جمهوری اسلامی, از اسلام به عنوان طرحی برای زندگی بشر در همه ابعاد و شؤون آن از جمله حکومت یاد کرده است.4

 

در بسیاری از نوشته های خود, از پیوند ناگسستنی دنیا و آخرت سخن گفته است.5

 

افزون بر این, استاد شهید, در پاره ای از کتابهای خود به نقد و بررسی دیدگاه مقابل نیز پرداخته است.6

 

از جمله در کتاب (نظری به نظام اقتصادی اسلام) می نویسد:

 

(کسانی که فکر می کنند مسائل زندگی از یکدیگر جداست و هر چیزی یک مرز و یک قلمروی خاص دارد و هر گوشه و قسمتی از زندگی بشر به یک شئ بخصوص تعلّق دارد, تعجب و احیانا انکار می کنند که کسی مسأله ای به نام (اقتصاد اسلامی) طرح کند; زیرا به عقیده اینها هر یک از اسلام و اقتصاد یک مسأله جداگانه است. اسلام به عنوان یک دین برای خودش و اقتصاد به عنوان یک علم و یا یک فلسفه برای خودش, اسلام قلمروی دارد و اقتصاد قلمروی دیگر. همچنان که فرهنگ, سیاست, قضاوت و حتی اخلاق هر کدام قلمرو جداگانه از اسلام دارند.


·        جهت گیری قرآن

 

آیاتی که بر قلمرو اجتماعی اسلام دلالت دارند, بسیارند و شمارش آنها دشوار, از این روی, به چند دسته از آیات که بیش تر بعد سیاسی و حکومتی اسلام را می نمایانند, اشاره می کنیم:

 

1. آیات بیانگر حکومت مطلقه خداوند:

 

(ان الحکم الاّ للّه یقصّ الحقّ وهو خیر الفاصلین.)10

 

(ثم رُدّوا الی الله مولاهم الحقّ اَلا له الحکم…)11

 

(فالحکم للّه العلی الکبیر….)12

 

و همچنین آیاتی که دلالت دارند, حکم به غیر آنچه خداوند حکم کرده (کفر)13, (ظلم)14 و (فسق)15 است.

 

2. آیات بیانگر حکومت و داوری پیامبران:

 

ابراهیم(ع)16, داوود17, سلیمان18, یوسف19 و…20.

 

3. آیات بیانگر ولایت و زعامت سیاسی پیامبر اسلام(ص)21 و منصب قضاء22 آن بزرگوار, و امامان معصوم(ع) و اولی الامر23.

 

4. آیات بیانگر هدف بعثت پیامبران24.

 

درباره این دو دسته آیات بیش تر سخن خواهیم گفت.

 

5. آیات ستایش گر حکومتهای صالح و عدالت گستر و محرومیّت زدا: خداوند در قرآن مجید حکومتهای صالح و ستیزنده با ستم و تباهی و ستمکاری و تباهی آفرینی را به بهترین وجه می ستاید.

 

و ستایش قرآن, یعنی پذیرش, آن هم در مرتبه و سطح بسیار بالا و والا و این ستایشها پیام دارند که هان ای مسلمانان به حکومت شایستگان تن در دهید و یا خود حکومت صالحان و شایستگان را بنا نهید.

 

خداوند درباره مؤمنانی که مورد ستم واقع شده اند می فرماید:

 

(الذین ان مکنا هم فی الارض اقاموا الصلوة وآتوا الزکاة وامروا بالمعروف و نهوا عن المنکر…)25

 

آنان کسانی هستند که اگر در زمین به آنان توان و امکان دهیم, نماز به پا می دارند, زکات می دهند, به نیکیها دستور می دهند و از بدیها باز می دارند.

 

در آیات دیگر, از حکومت طالوت26, سلیمان27 و داود28 ستایش شده است. درپاره ای از آیات حکومت, به عنوان یکی از نعمتهای الهی29 شمرده شده است.

 

در روایات نیز, از حکومت عدل و حکومتهای دادگستر ستایشهای فراوان به عمل آمده است.30

 

6. آیاتی که مردمان را به جهاد با کافران و منافقان, مشرکان فرا می خوانند, از جمله:

 

(وجاهدوا باموالکم و انفسکم فی سبیل الله.)31

 

(یا ایها النّبی جاهد الکفّار والمنافقین واغلظ علیهم.)32

 

(فقاتلوا ائمة الکفر انهم لا ایمان لهم.)33

 

(واعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدواللّه وعدوّکم.)34

 

و….35

 

بی گمان عمل به دستورهای یاد شده واجب است و اجرا و انجام این تکلیفها, بدون حکومت ممکن نیست. از این آیات استفاده می شود که آموزه های قرآنی, تنها عبادات و احکام فردی را در بر نمی گیرند, بلکه احکام اجتماعی را نیز در بر می گیرند.

 

استاد شهید مرتضی مطهری, پس از بحث درباره آیات جهاد می نویسد:

 

(می گویند مسیحیت این افتخار را دارد که هیچ اسمی از جنگ در مسیحیت نیست; امّا ما می گوییم اسلام این افتخار را دارد که قانون جهاد دارد. مسیحیت که جهاد ندارد, چون هیچ چیز ندارد, جامعه و قانون و تشکیلات اجتماعی براساس مسیحیت ندارد, تا قانون جهاد هم داشته باشد… اسلام دینی است که وظیفه خودش را و تعهد خودش را این می داند که یک جامعه تشکیل بدهد, اسلام آمده جامعه تشکیل بدهد, کشور تشکیل بدهد, آمده دولت تشکیل بدهد,رسالتش اصلاح جهان است. چنین دینی نمی تواند بی تفاوت باشد, قانون جهاد نداشته باشد, همچنان دولتش نمی تواند ارتش نداشته باشد. مسیحیت دائره اش محدود است و اسلام دائره اش وسیع است. مسیحیت از حدود اندرز تجاوز نمی کند; اما اسلام تمام شؤون زندگی بشر را زیر نظر دارد. قانون اجتماعی دارد, قانون اقتصادی دارد, قانون سیاسی دارد, آمده برای تشکیل دولت, تشکیل حکومت, آن وقت چه طور می تواند حکومت نداشته باشد؟ چه طور می تواند قانون جهاد نداشته باشد؟.)36

 

7. آیات بیانگر نفی سلطه کافران:

 

(لن یجعل اللّه للکافرین علی المؤمنین سبیلا.)37

 

(لایتخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین.)38

 

(یا ایها الذین امنوا لاتتخذوا الیهود والنصاری اولیاء بعضهم اولیاء بعض.)39

 

استاد شهید, از این دسته آیات به عنوان: (ولاء منفی) یاد کرده است.40

 

8. آیات بیانگر ناروایی پیروی از ستمگران, فاسقان41 و…

 

9. آیات بیانگر ویژگیهای حاکم اسلامی42 و وظیفه ها و مسؤولیتهای وی.43

 

در این سه دسته از آیات, مسلمانان, دستور داده شده اند: حاکمیت کافران و فاسقان و… را نپذیرند و به این نیز بسنده نشده و طرح و برنامه کار و ویژگیهای حکومت گران و… فرا راه آنان قرار گرفته است.

 

مسلمان, باید از حکومت طاغوتان دوری گزینند, دور شوند و به حکومت صالحان روی آورند. البته در شرایطی ویژه, استثناءهایی هست که اهل نظر به آن اشاره کرده اند.44

 

10. آیات بیانگر اجرای حدود45, قصاص46, گردآوری مالیاتهای شرعی47, اقامه نماز جمعه48, امر به معروف و نهی از منکر49 و…

 

در این گونه آیات, همه مسلمانان مورد خطاب قرار گرفته اند مسلمانان بنابر دستور روشن این آیات, وظیفه دارند عدل و داد و هر آنچه که جامعه را به این مهم نزدیک می کند و پیوند انسان را با خدا استوار می سازد, پیاده کنند. پیاده کردن, یعنی حکومت کردن و تدبیر و سیاست امور را به دست گرفتن که غیر از این عدل و داد رُخ نمی نماید. این چنین حکومتی, حکومت گران و سیاست مداران ویژه می خواهد, با شرایط ویژه.

 

·        پیوند دین و دنیا از نگاه روایات

 

با نگاهی گذرا به مجموعه های حدیثی همچون: کتابهای چهارگانه و وسائل الشیعه, بحارالأنوار و… به این نتیجه می رسیم که اسلام نظامی است گسترده و فراگیر و برای همه شؤون زندگی انسان, چه دنیوی و چه اخروی قانون, برنامه و رهنمود دارد. در این میان, مقوله سیاست و حکومت در این روایات نیز, برجستگی ویژه ای دارد; زیرا در بابهای گوناگون این مجموعه های حدیثی, احکام بسیاری به (امام) یا (سلطان) یا (والی) یا (حاکم) ارجاع داده شده اند. و از درونمایه و محتوای آنها استفاده می شود که تشریع احکام بر اساس حکومت اسلامی است. ولایت و حکومت در بافت نظام اسلام تنیده شده است, به گونه ای که با نبود حکومت, بسیاری از احکام اسلامی تعطیل خواهد شد. در این باره کتابی نوشته شده است به نام: (الحکومة الاسلامیة فی احادیث الشیعة الامامیه)50 و در این اثر حدود هشتصد روایت, تنها از برخی از کتابهای شیعه, درباره ولایت و حکومت اسلامی استخراج شده است. اگر همه منابع حدیثی شیعه و منابع اهل سنّت, از این زاویه بررسی شود, مجموعه حدیثی بزرگی را تشکیل خواهند داد. افزون بر این, از دیدگاه شیعه, (نهج البلاغه) یک کتاب حکومتی است.

 

در این کتاب شریف, به ضرورت حکومت, منشاء حکومت, حقوق متقابل حاکم و مردم, چگونگی برخورد حاکمان با مردم, شرایط حاکم و به بسیاری از مسائل حکومتی اشاره شده است. در این راستا, عهدنامه مالک اشتر, مهم ترین سندی است که علی(ع) درباره حکومت از خود به یادگار گذاشته است. دراین نامه, آنچه را که یک حاکم و کارگزار در زمینه های گوناگون, اجتماعی, سیاسی, حقوقی, قضایی, نظامی و فرهنگی لازم داشته و باید به کار می بسته و جامعه را برابر آن الگو اداره می کرده, آمده است.

 

امام خمینی در وصیت نامه سیاسی ـ الهی خود, پس از قرآن, نهج البلاغه را بزرگ ترین دستور زندگی مادّی و معنوی و بالاترین کتاب رهایی بخش و عمل به دستورات آن را بالاترین راه نجات می داند.

 

با دقت در آنچه بیان گردید و دقت و ژرف کاوی در خطبه خطبه و نامه نامه نهج البلاغه و شرحهای موجود از کلام مولی, برای خواننده محترم و انسانهای حق جو, شبهه ای نخواهد ماند که سخنان و نوشته هایی چون فراز زیر که در پاره ای از نوشته ها و کتابها دیده می شود, بسیار سست بنیاد است و از روی جهل و نادانی به قلم آمده است.

 

(عهدنامه مالک اشتر, فرمانی است مفصل و جامعه شناسانه با دستور العمل فراوان در آیین ملکداری و مردمداری, با تفکیک کامل دین از سیاست.)51

 

شگفتا! نویسنده که مدعی بود دستی در دانش دین دارد, نوشته: عهدنامه مالک اشتر را سند جدایی دین از سیاست است! چرا؟ چون در این عهدنامه, امام از از کشورداری و مسائل حکومتی و چگونگی ارتباط با طبقه های گوناگون مردم سخن گفته است!

 

آیا این جز واژگونه کردن یک استدلال منطقی چیز دیگری است؟

 

اگر از حکومت و مسائل حکومتی سخن می گوید, پس با ید گفت این عهدنامه سند دخالت دین در امور حکومت است نه عکس آن.

 

با این همه چرا اینان چنین برداشتی از نهج البلاغه و عهدنامه مالک اشتر دارند؟ علت آن تا حدودی روشن است متأسفانه پیروان تفکر لیبرال غرب, در جهان اسلام, از همان چشم اندازی که آن تفکر به مسیحیت نگریسته به تفسیر و تحلیل آن پرداخته, به اسلام و منابع آن می نگرند و به تفسیر و تحلیل می پردازند. پیش فرض این گروه این است که دین از سیاست جداست و مسائل حکومتی جزو دین نیست; یعنی نباید باشد. بر اساس چنین نگرشی, طبیعی است که نتیجه گرفته شود: امام علی(ع) عهدنامه را از موضع امامت و حکومت و دین, انشاء نفرموده است, بلکه در آیین مملکت داری است با جدایی کامل دین از سیاست.

 

برای این که به گونه ای روشن تر نشان دهیم که اسلام قلمرو اجتماعی دارد و حکومت نیز جزو دین است و درنتیجه, قیاس دین اسلام با مسیحیت نادرست است, تنها به فهرست چند دسته از روایات در زیر اشاره می کنیم:

 

1. روایاتی که اهمیت و ارزش حکومت را بیان می کنند, از جمله:

 

(اسلام دارای پنج ستون است: نماز, زکات, حجّ, روزه وولایت.)52

 

زراره از امام(ع) می پرسد که کدام یک برتر است و چرا؟ امام در پاسخ می فرمایند: ولایت, زیرا (والی) راهنمای دیگر اعمال است, یعنی اگر حاکم عادلی باشد, نماز, زکات, حجّ و… آن چنان که خدا خواسته, انجام و برگزار می شود.

 

از این روایت و بسیاری از روایات دیگر که همین مضمون را تأیید می کنند بر می آید که ولایت جزو دین است و بانبود آن, دیگر واجبات هم آن گونه که خدا خواسته است, پیاده نخواهد شد. اهتمام اسلام به امامت و حکومت به اندازه ای است که می گوید

 

(اگر بر روی زمین جز دو نفر باقی نمانند یکی از آن دو امام خواهد بود.)53

 

2. روایاتی که دلالت دارند در اسلام به همه شؤون زندگی انسان توجه شده است.54

 

3. روایاتی که فلسفه امامت و ولایت را تبیین می کنند.55

 

4. روایاتی که مردم را به تشکیل حکومت فرا می خوانند.56

 

5. روایاتی که حقوق متقابل مردم و حکومت را بیان می کنند.57

 

6. روایاتی که در باب ضرورت و اهمیت حکومت و نیاز مردم بدان وارد شده است.58

 

استاد شهید, با استفاده از آیات و روایات به ترسیم خطوط اصلی ویژگیهای اسلام در سه بخش: 1. شناخت شناسی 2. جهان بینی 3. ایدئولوژی, پرداخته است.59

 

در بیان ویژگیهای اسلام, از نظر ایدئولوژیکی, پس از آن که به گستردگی آن اشاره می کند, سی ویژگی را فهرست می کند که بر جامعیت دین اسلام در ابعاد گوناگون: اجتماعی, سیاسی, اقتصادی, فرهنگی, قضایی و… دلالت دارند.60 آن بزرگوار, در جای جای آثار خود از جامعیت اسلام در ابعاد گوناگون سخن گفته است. از جمله در کتاب (نظام اقتصادی اسلام) آمده است: اسلام دو گونه پیوند با اقتصاد دارد: مستقیم و غیر مستقیم.

 

پیوند مستقیم اسلام با اقتصاد, از آن جهت است که به گونه ای مستقیم, اصولی را به عنوان رهنمودهای اقتصادی درباره: مالکیت, مبادلات, مالیاتها, ارث, هبه, صدقه, وقف, مجازاتهای مالی و یا مجازاتهایی در زمینه ثروت و جز آن آورده است. اسلام, کتاب البیع, کتاب الاجاره, کتاب الوکاله, کتاب الرهن, کتاب الارث, کتاب الهبه و کتاب الوقف دارد. پیوند غیرمستقیم اسلام با اقتصاد از راه اخلاق است. اسلام, مردم را به امانت, عفّت, عدالت, احسان, ایثار, منع دزدی, خیانت, رشوه و… سفارش می کند.61

 

پیوند اسلام با سیاست و تربیت و… نیز به همین گونه است:

 

اسلام درباره سیاست, اصولی چون: حاکمیت مطلق خداوند, نفی طاغوتها و ستمگران, لزوم پیروی از پیامبر(ص) و اولی الامر و دیگر حاکمان شرعی, قضاوت به حقّ, اصل عدالت و قیام به قسط و بسیاری از اصول ارزشی دیگر از پیوند اسلام و سیاست سخن می گویند.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۲/۱۴
سجاد خودی

نظرات (۱)

مقاله بسیار عالی بود و تمام مسائل مربوط به دین را دارد! 
پاسخ:
خوشحالم که مورد پسندتون قرار گرفته،
پارت دوم این مقاله به زودی در وبلاگ قرار داده خواهد شد!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی